علم گنجینه ی کمال |
پنجشنبه ی گذشته در مدرسه جلسه ی شورای دبیران برگزار شد . در آن جلسه مدیر محترم ، جریانی را در مورد یکی از دانش آموزان سوم انسانی و مادرش تعریف کردند ، که می خواهم آن را بنویسم . خانواده ی مورد نظر چند سال پیش در زیرزمین یک واحد مسکونی اجاره نشین بودند . از قضا ، مستاجر قبلی پول صاحبخانه را نداده بوده و صاحبخانه هم وسایل خانه ی او را برای طلبش برمی دارد و در یکی از اتاقهای همان زیرزمین انبار می کند . نمی دانم چه اتفاقی هنگام انبار کردن وسایل رخ میدهد که باعث نشت بسیار کم گاز در آن اتاق در بسته شده و رفته رفته بر تراکم گاز در آن اتاق افزوده می گردد . در یکی از روزها مادر مورد نظر من ، ساعت حدود 6 بعد از ظهر از خواب که بر می خیزد ، در اثر جرقه ی ایجاد شده از تخلیه ی الکتریکی لباسهای او با زمین ، ناگهان ... بامب ... انفجار گاز پسر خانواده را که اکنون در مدرسه ی راهنمایی درس می خواند و نزدیک پنجره بوده است به بیرون پرت می کند ولی مادر خانواده و دختر آنها دچار جراحات بسیار زیادی می شوند . همسر او در خانه حضور نداشته و اکنون تجدید فراش کرده و خانواده ی قبلی را به امان خدا رها کرده است . مادر در یکی از بیمارستان ها بستری میشود و دختر در بیمارستانی دیگر . آثار سوختگی در دست و صورت دختر کاملا نمایان است ولی خدا را شکر او با تمام مشکلات به مدرسه می آید . اما مادر !!! صورت او کالا سوخته است .دهان ، فقط به اندازه ی یک قاشق چای خوری باز می شود و فقط می تواند مایعات بخورد . در این سالها ، دندانها نیز کاملا پوسیده شده اند . قسمتی از پوست پای اورا به دست او پیوند زدند ولی ظاهرا این عمل اثری که نداشته ، هیچ ، باعث شده سر انگشتان دست مادر سیاه شود و سر انگشتان او را قطع کنند . قصه دراز است و من یارای نوشتن درد دل این مادر را ندارم . و من نمی دانم اموراتشان چگونه می گذرد . ظاهرا از یک انجمن خیریه برای گذران عمر کمک هایی به او شده است . این مادر هر چند به خاطر چهره اش نمی تواند به هیج مکانی قدم بگذارد ، که استفاده از پوشیه و عینک دودی در این دوران ، خود مشکلات دیگری به دنبال دارد ، خودش می گوید : می تواند در خانه نشستن را تحمل کند ولی " یک آرزو دارد . دستانش خوب شوند تا بتواند با انجام کارهایی مثل خیاطی و ... خود را سرگرم کند و درآمدی برای گذران عمر داشته باشد ." ظاهرا هزینه ی آن در حدود 35 میلیون تومان می شود ، چون او دیگر دل نمیکند خود را به دست پزشکان این دیار بسپارد و دنبال پزشک ماهرتریست . و به امید دستان پرمهر و خیری ، یا پزشک مهربانی که از هزینه ی عمل چشم بپوشد .
خدایا ! آرزوی این مادر را به هر وسیله که صلاح می دانی برآورده کن . [ شنبه 91/2/16 ] [ 4:41 عصر ] [ رنگین کمان ]
[ نظر ]
|
|
*
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |